کمی آرام شویم

مینوسم و فریاد های دلم را بی صدا میگویم تا بلکه کمی ارام شوم

کمی آرام شویم

مینوسم و فریاد های دلم را بی صدا میگویم تا بلکه کمی ارام شوم

کمی آرام شویم

دردے که انسان را به سکوت وا میدارد بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وا میدارد...! و انسانها فقط به فریاد هم میرسند،نه به سکوت هم!

آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

عشق واقعی

جمعه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۲، ۰۲:۲۱ ق.ظ

امشب علی برام پست عشق پوری بنائی و جدا شدن بهروز وثوقی رو فرستاد

و یکساعته دارم تو پیج پوری و بهروز و همچنین گوگوش بالا پایین میکردم و هنوز خوابم نبرد

علی هم خوابه و داشتم میگفتم،خیلی عشق پوری قشنگ بوده و هست🙂

می‌دونی چیه ، یهو دلم گرفت..چقدر دلم میخواد از این عشقا تجربه کنم

یکی مثل بیژن مرتضوی و همسرش ستاره.. خیلی قشنگه

کاش یکی از ته دل عاشقم بود..

چون همیشه ب علی میگم عشق من ب تو خیلی خالص و پاکه..خودش هم همینو میگه

گاهی وقتا فکرمی‌کنم خیلی احمقم ولی امشب بعد از دیدن پست های پوری فهمیدم احمق نیستم

من خیلی عاشقم که اینم..دلم میخواد یه روز علی هم عاشقم بشه،پاک،مقدس،خالصانه

ک بعید می‌دونم..

آدم یه بار عاشق بیشتر عاشق نمیشه..یه بار عشق آدم پاک هست،یه بار خالصه مثل آب زلال

و برای من اتفاق افتاد..

خوشحالم که عاشقم..عشق به من کمک می‌کنه درست زندگی کنم

راه درست برم..❤️

مگه میشه آدم عاشق باشه و به عشقش خیانت کنه؟مگه میشه عاشق یکی باشی و آزارش بدی؟

مگه میشه عاشق باشی و..؟؟

بنظرم بهروز اونقدری عاشق نبود که گذاشت و رفت..

عشق ادمو موندگار می‌کنه..میسازی..میسازی و میسازی 😊❤️

نیاز..

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ۱۲:۴۵ ق.ظ

خیلی بده شوهرت نیاز جنسیتو برطرف نکنه و همیشه بخاطر سربازی و اعصاب خوردی ها

انرژی برای سکس نداشته باشه..

هرچقدر هم بد ولی من نیاز ب این موضوع دارم ک هفته ای ی بار رخ بده🙂

بهم ریختگی این روزای من

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۴۱ ق.ظ

می‌دونی چیه ، گاهی وقتا دلم میخواد از روزای بدم بنویسم ولی میترسم از گفتنش

اینکه یکسال نشد یکسری بحث ها داریم و دلخوری و ناراحتی

از این وضعیتم خستم و دیگه نمیدونم چیکار کنم

می‌خوام خونه خودم برم و حتی علی رو هم نبینم ولی استرس وضعیت حالشو دارم

از ی طرف دیگه واقعا دلم اینجا بودن رو نمی‌خواد و حس بدی بهم میده این آدما

خیلی وقته اینطوره و علاقه ب بودن ندارم ولی بحث علی هم هست

میترسم نباشم و بره پی خلاف با اون دوستش بخاطر فشار های سربازی

علی خیلی چیزا رو نمیدونه که باید کنار من یاد بگیره 

بقول شادمهر می‌خوام برم نا ندارم ، می‌خوام نرم جا ندارم..

خستم از این شرایطم

ماشین رو توقیف کردن و ی هفته ماشین نداشتیم

بعد از اون ماشین ب نام مادرشوهرمه و کارای اداری باخودش بود

این مدت بقدری حرف و منت و طعنه شنیدم که خیلی ناراحتم 

دیشب بابام اینا خونه علی بودن و پدرشوهرم ازاینک شال هیچوقت سرم نیست 

و فلانی گفت و... تعریف کرد و من می‌دونم بابام چقد شکست و خجالت کشید

و رفتم تو اتاق و گریه کردم و بسختی خودمو کنترل کردم..بابام ظاهر نشون نمیده ولی..

دیگه هیچ حسی بهش ندارم..بالای من خرد شد و پدر علی ده بار اینارو گفت

متاسفم براش..هیچوقت نمیبخشمش ک حال بابامو بد کرد..بابام خط قرمز منه

ی شال نذاشتن چیزی نیست ولی برای پدر و مادر من مهمه و من سعی میکنم کنار اینا

رعایت کنم که دلشون نشکنه ولی ریدن با اینکار..

مقصرشم شروعش علی بود که چشم دیدنشو ندارم و بقدری ازش بدم میاد الان حدنداره

دلم خیلی گرفتس..نمیدونم چجوری تو روی بابام نگاه کنم و یا خونم برم..خیلی خجالت میکشم

دیشب خیلی گریه کردم و حالم بد بود واقعا و این روزا پول هم ندارن ی قبرستونی در برم تا

حالم اوکی شه..انتظاراتشون کیلوکیلوئه..متاسفم بابت همه چیز..

منم تا پایان امسال ماشین میخرم🙃و دیگه منت اینارو نمی‌کشم..خدایا آدم رو محتاج کسی نکن

مخصوصا آدمایی که منت می‌زارن و ی کار انجام ندی هی بابت کاری ک کردن میگن

متاسفم براشون..