کمی آرام شویم

مینوسم و فریاد های دلم را بی صدا میگویم تا بلکه کمی ارام شوم

کمی آرام شویم

مینوسم و فریاد های دلم را بی صدا میگویم تا بلکه کمی ارام شوم

کمی آرام شویم

دردے که انسان را به سکوت وا میدارد بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وا میدارد...! و انسانها فقط به فریاد هم میرسند،نه به سکوت هم!

آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

رقم جدید زندگیم

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۵۱ ب.ظ

دلم میخواست امروز رو ثبت کنم..

31 شهریور 1400

خیلی خلاصه میخوام بگم

روز خیلی خوبی بود 

یه حس خیلی گنگ ولی دوست داشتنی

چیزای جالب و اتفاقی

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۱۱ ب.ظ

واقعا ادم متعجب از ی سری اتفاقات میشه


شاید در حاضر عادی اما جالب

مثلا الان سه چهارساله زندگی من به عدد 9 و 6 گره خورده

9 تیر اتفاق بدی که چند سال پیش افتاد

9 تیر دوستی منو نرگس

9 تیر دوباره یه رسوایی دیگه

9 تیر تولد علی

و 6 شهریور امسال پیشنهاد رسمی علی برای باهم بودن بطور جدی!

دیگه دارم عاشق عدد 9 میشم.. حتی اگه اتفاق جالب نیافته 

ولی عدد 9 و همچنین تیرماه اتفاقات باحالی برام میافته..

 شایدم یه سری اتفاقات دیگه هم افتاده باشه اما برام اونقدر مهم نبوده که تاریخشو ببینم

ولی خوشم اومده از 9 

ببینم قراره دیگه چه اتفاقات دیگه ای عدد 9 برام رقم بزنه..

عاشق عدد 6 و 9 هستم

ترکیبش نرینه به زندگیم بصورت 69 خوبه.خخخخخخخ

نبودن روزای نبودم

شنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ ب.ظ

سلام

امروز 6 شهریور هست و من بازم بعد دوماه برگشتم و دلم خواست حرفا و اتفاقات جدیدم رو اینجا ثبت کنم

چون اینجا کسی نیست که بخونه و همین باعث میشه من بتونم یه چهارتاچیز از ته دلم بگم

تو این مدت دوماه کلی اتفاقات افتاد

عماد دیگه نیومد.دوسش داشتم ولی دیگه مهم نیست برام.عادت کردم ب نبودش ولی یه وقتایی یادش میافتم

اما یکی دیگه وارد زندگیم شد

اسمش علی هست و یک ماه و خورده ای باهمیم ولی نه از بازه رل و دوست پسرم بودن..

دیروز تاحالا به هم مسیج ندادیم ، چون من حالم خوب نبود و اونم ساعت 9 مسیج داد اما من ندیدم تو تلگرام و

کلا حال نداشتم و دیشب زود خوابیدم.پسرخوبیه به ظاهر.اشنامون میشه

یه اشنای دور که نسبت دوستانه با خالم اینا داره و خالم خیلی ازش تعریف میکنه و از نپرمنم خیلی خوبه و حس خوبی بهش دارم ولی 

نه عاشقشم نه دوست داشتن ی مدل دیگه..

دلم میخواد باهاش بیرون برم ولی روحیه این روزام خوب نیست که باهاش برم بیرون و کلا نه حال گوشیو دارم نه بیرون رو

دلم یه مسافرت میخواد ولی با کسایی که دوسشون دارم نه پدر و مادرم که رومخم میرن

راستی کار ساخت پاکت رو گذاشتم کنار

حوصلشو نداشتم..ولش..

عکاسی میکنم..عکاسی تبلیغاتی و از محصولات دیگه..

یه اتلیه هم صحبت کردم..محیطش خوبه 

حالا مسیج دادم که امیدوارم امروز بشه و برم صحبت کنم و مشغول به کار بشم

برام مهم نیست حقوقش..میخوام واقعا برم از این خونه تا ازاد باشم..

درامد داشته باشم.. دوربین بخرم..به ارزوهام برسم

خدایا یعنی میشه من تا اخر امسال به ارزوهام برسم؟؟

خسته شدم واقعا از این وضعیت..من روحیم طوری نیست که تو خونه باشم..دلم میخواد برم جایی

که پر از عشق باشه.

ارزومه یه دوربین بخرم برای خودم..استودیو بزنم..مستقل بشم..گیتار بخرم..و طوری که دلم میخواد لباس بپوشم

کاش بشه..چندساله منتظر این لحظات هستم..راستی علی هم مثل من عاشق گیتاره

یه سری اتفاقاتی که من تجربه کردم رو کرده و یطورایی همدیگر رو درک میکنم..چون پدر اون مثل مادرم فوق العاده مذهبیه 

و دیگه همین..دلم میخواد با علی بیشتر باشم..و خداکنه اتلیه امروز بگه بیام برای صحبت..پوف