کمی آرام شویم

مینوسم و فریاد های دلم را بی صدا میگویم تا بلکه کمی ارام شوم

کمی آرام شویم

مینوسم و فریاد های دلم را بی صدا میگویم تا بلکه کمی ارام شوم

کمی آرام شویم

دردے که انسان را به سکوت وا میدارد بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وا میدارد...! و انسانها فقط به فریاد هم میرسند،نه به سکوت هم!

آخرین مطالب

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

تاکی؟؟...😔

شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۶ ق.ظ

امروز بااین زنه کله خراب صحبت کردم

و گفتم میخوام برم،میگه نه...

اوووف

واقعااا مرضی بیش نیست.چقدر حالمو بهم میزنه وجودش،

چقدر رومخ منه باکاراش....چیکارکنم که از زورگوییاش

خلاص بشم...نمیدونم چه مرگشه...چراانقدر اذیتم میکنه و 

میخواد فقط آزارم بده و رومخم باشه😞.همیشه همه چیو بهم میزنه

و اذیتم میکنه...دلم میخواد منو به حال خودم رها کنه و 

اثری ازش نباشه تامدتی...میخوام هیچکس بهم کاری نداشته باشه.

من بهتر میدونم چیکارکنم.اونا جای من نیستند که بدونن چی خوبه

و منو اصلا درک نمیکنند.میخوام ازدستشون یه جوری خلاص شم.

شک من رید تو تمام کارام.اگه همون موقع که رفتم پافشاری میکردم

و دودلیمو نشونشون نمیدادم ایناهم دم درنمیاوردند.

خداکنه تواین هفته یک شغلی پیداکنم و خلاص شم ازین خونه😑😊.

اتفاقات غیرمنتظره...

جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۳۳ ب.ظ

همه چیز دست به دست هم میدند که منو متحیر کنند تا شاخ هایم دربیان!!!

چندوقتی میشه که دنبال کار هستم و باکلی گشتن تونستم یک کار پیدا کنم اونم تو بیمه...

شرایطشم ماهی400با هرفردی که بیمه میکنیم براساس سود مشخص شده اش

پورسانت داره و اینکه دوشیفته و روزی7الی8ساعت کاری.موندم چه کنم.برم یانرم.

دودل هستم و مامانم و سه تا ازخواهرام راضی نیستن و میگن حمالیه

یکی دیگ خواهر و برادرم و پدرم میگن برو،ازبیکاری و توخونه نشستن بهتره..

رفتم باخانومه صحبت کردم و شرایطشو گفت و اینکه گفت بهم خبربده،،هیچی دودل بودم

و ازبس بهم گفتن نرو و فلان روز بعدش که خانومه برام زنگ زد گفت میای؟گفتم نه!

الان بازم دودلم،احتمالا فردا برم و اگه همکاری نگرفته باشه احتمالا برم!

من دلیل دودل بودنم اینه که میترسم موقعیت بهتری برام پیدا بشه

که داداشم میگه خب موقعیت بهتری پیدا شد ازبیمه بیابیرون و همونجایی که بهتره برو..اینم حرفیه..

اما خب نمیدونم....بنظرشما چیکارکنم بهتره؟؟؟

.

.

.

.

.

جداازین بحث،،،امشب یهو تصمیم گرفتم از طریق اینستاگرام خودمو اونطور که دلم میخواد و اون

تیپی که دلم میخواد رو داشته باشم،شروع کنم...

جلوی آینه بودم و داشتم تصمیم رو میگرفتم یهو دلم خواست قرآن بخونم!

رفتم قرآن رو باز کردم و شروع به خوندن کردم و بعدش معنیشو که خوندم شاخ دراوردم!!!

سوره نور اومد.راجب حجاب بود!!یعنی به کل هنگ کردم ازاین موضوع...

من خیلی وقته که قرآن نمیخونم..چرا باید بعد این تصمیم همچین چیزی به ذهنم بیاد!؟

چرا بعد این تصمیم،بایدحس قرآن خوندنم انقدر قوی باشه که منو به راحتی بکشونه

 سمت خوندن و تعجب برانگیزتر از اون یهو این سوره بیااد؟!!!

هوووف.واقعا بعضی از معجزه های زندگی اینجاست که یهویی و غیرمنتظره جلوی آدمی ظاهر میشه...

بعداین اتفاق یجوری ام..اصولا همچین اتفاقاتی روم بشدت تاثیر میزاره و آدمی نیستم که 

همچین اتفاقاتیو به پای شانسی بودن وخرافات بزارم...هیچ توضیحی دراین باره ندارم.

درواقع لال شدم بااین اتفاق عجیب و غریب...

وقت گذروندن...

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۳۴ ب.ظ
این روزها عجیب حوصله ام سررفته و نمیدونم چیکارکنم
تموم کتاب هایی رو که جدیدا خریده بودم رو خوندم و تمومشون کردم
از فیدیبو کتاب ملت عشق رو خریدم اما حوصلم نمیگیره سرگوشی بخونمش 
تازه ب اشتباهم پی بردم که چرا کتابشو نخریدم و پی دی افشو خریدم:-|
امشب شدیدا حوصله ام سررفته و نمیدونم چیکارکنم
یکم پیش خانوادم نشستم دیدم هیچی به هیچی...
اومدم سرکامپیوتر،یکم وب گردی کردم هیچی نداشت و حوصله اینستارو هم نداشتم 
و تلگرامم که سکوت و کور...گفتم بشینم یکم سریال های عقب موندمو ببیبنم
مثل سریال برکینگ بد که چندین و چندین ماه هست تو فصل سومش گیر کردم و
دو فصل دیگش مونده یک قسمتشو دیدم و دیگ حسش نبود ببینم
اومدم یه سر به وبلاگم بزنم ببینم چیا بچه ها نوشتن،دیدم هییچی به هیچیی
گفتم یه پست هرچند بدون موضوع و اتفاق خاصی بنویسم تا یکم از بیکاری دربیام
شنبه یا یکشنبه حتما یه سر به شهرکتاب میرم و یکی دوتا کتاب میخرم تا یکم سرگرم بشم
فعلا منتظر اینم که سرکارم جور بشه و بتونم برم سرکار.لعنتی واسه یک دختره19ساله 
هیچکاری که یک چیز فنی و یادگیری و یا بالابردن روابط عمومی،وجود نداره که نداره...
فعلا زندگیم به کلاس زبان و چت کردن با دوستم نرگس و گه گاهی بیرون رفتن 
از این خونه و هرازگاهی انجام کارهای خونه و کتاب خوندن و فیلم و سریال دیدن ختم میشه...
دلم یک اتفاق جدید میخواد که دلمو خوشحال کنه.یه شور و شوق وصف ناپذیری بوجود بیاره
:))))