همه چیز دست به دست هم میدند که منو متحیر کنند تا شاخ هایم دربیان!!!
چندوقتی میشه که دنبال کار هستم و باکلی گشتن تونستم یک کار پیدا کنم اونم تو بیمه...
شرایطشم ماهی400با هرفردی که بیمه میکنیم براساس سود مشخص شده اش
پورسانت داره و اینکه دوشیفته و روزی7الی8ساعت کاری.موندم چه کنم.برم یانرم.
دودل هستم و مامانم و سه تا ازخواهرام راضی نیستن و میگن حمالیه
یکی دیگ خواهر و برادرم و پدرم میگن برو،ازبیکاری و توخونه نشستن بهتره..
رفتم باخانومه صحبت کردم و شرایطشو گفت و اینکه گفت بهم خبربده،،هیچی دودل بودم
و ازبس بهم گفتن نرو و فلان روز بعدش که خانومه برام زنگ زد گفت میای؟گفتم نه!
الان بازم دودلم،احتمالا فردا برم و اگه همکاری نگرفته باشه احتمالا برم!
من دلیل دودل بودنم اینه که میترسم موقعیت بهتری برام پیدا بشه
که داداشم میگه خب موقعیت بهتری پیدا شد ازبیمه بیابیرون و همونجایی که بهتره برو..اینم حرفیه..
اما خب نمیدونم....بنظرشما چیکارکنم بهتره؟؟؟
.
.
.
.
.
جداازین بحث،،،امشب یهو تصمیم گرفتم از طریق اینستاگرام خودمو اونطور که دلم میخواد و اون
تیپی که دلم میخواد رو داشته باشم،شروع کنم...
جلوی آینه بودم و داشتم تصمیم رو میگرفتم یهو دلم خواست قرآن بخونم!
رفتم قرآن رو باز کردم و شروع به خوندن کردم و بعدش معنیشو که خوندم شاخ دراوردم!!!
سوره نور اومد.راجب حجاب بود!!یعنی به کل هنگ کردم ازاین موضوع...
من خیلی وقته که قرآن نمیخونم..چرا باید بعد این تصمیم همچین چیزی به ذهنم بیاد!؟
چرا بعد این تصمیم،بایدحس قرآن خوندنم انقدر قوی باشه که منو به راحتی بکشونه
سمت خوندن و تعجب برانگیزتر از اون یهو این سوره بیااد؟!!!
هوووف.واقعا بعضی از معجزه های زندگی اینجاست که یهویی و غیرمنتظره جلوی آدمی ظاهر میشه...
بعداین اتفاق یجوری ام..اصولا همچین اتفاقاتی روم بشدت تاثیر میزاره و آدمی نیستم که
همچین اتفاقاتیو به پای شانسی بودن وخرافات بزارم...هیچ توضیحی دراین باره ندارم.
درواقع لال شدم بااین اتفاق عجیب و غریب...