بهم ریختگی این روزای من
میدونی چیه ، گاهی وقتا دلم میخواد از روزای بدم بنویسم ولی میترسم از گفتنش
اینکه یکسال نشد یکسری بحث ها داریم و دلخوری و ناراحتی
از این وضعیتم خستم و دیگه نمیدونم چیکار کنم
میخوام خونه خودم برم و حتی علی رو هم نبینم ولی استرس وضعیت حالشو دارم
از ی طرف دیگه واقعا دلم اینجا بودن رو نمیخواد و حس بدی بهم میده این آدما
خیلی وقته اینطوره و علاقه ب بودن ندارم ولی بحث علی هم هست
میترسم نباشم و بره پی خلاف با اون دوستش بخاطر فشار های سربازی
علی خیلی چیزا رو نمیدونه که باید کنار من یاد بگیره
بقول شادمهر میخوام برم نا ندارم ، میخوام نرم جا ندارم..
خستم از این شرایطم
ماشین رو توقیف کردن و ی هفته ماشین نداشتیم
بعد از اون ماشین ب نام مادرشوهرمه و کارای اداری باخودش بود
این مدت بقدری حرف و منت و طعنه شنیدم که خیلی ناراحتم
دیشب بابام اینا خونه علی بودن و پدرشوهرم ازاینک شال هیچوقت سرم نیست
و فلانی گفت و... تعریف کرد و من میدونم بابام چقد شکست و خجالت کشید
و رفتم تو اتاق و گریه کردم و بسختی خودمو کنترل کردم..بابام ظاهر نشون نمیده ولی..
دیگه هیچ حسی بهش ندارم..بالای من خرد شد و پدر علی ده بار اینارو گفت
متاسفم براش..هیچوقت نمیبخشمش ک حال بابامو بد کرد..بابام خط قرمز منه
ی شال نذاشتن چیزی نیست ولی برای پدر و مادر من مهمه و من سعی میکنم کنار اینا
رعایت کنم که دلشون نشکنه ولی ریدن با اینکار..
مقصرشم شروعش علی بود که چشم دیدنشو ندارم و بقدری ازش بدم میاد الان حدنداره
دلم خیلی گرفتس..نمیدونم چجوری تو روی بابام نگاه کنم و یا خونم برم..خیلی خجالت میکشم
دیشب خیلی گریه کردم و حالم بد بود واقعا و این روزا پول هم ندارن ی قبرستونی در برم تا
حالم اوکی شه..انتظاراتشون کیلوکیلوئه..متاسفم بابت همه چیز..
منم تا پایان امسال ماشین میخرم🙃و دیگه منت اینارو نمیکشم..خدایا آدم رو محتاج کسی نکن
مخصوصا آدمایی که منت میزارن و ی کار انجام ندی هی بابت کاری ک کردن میگن
متاسفم براشون..
- ۰۲/۰۶/۱۳