دلتنگی های سربازی علی
جمعه, ۶ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۴۱ ب.ظ
این روزا سربازی علی هست و ی شبایی پست هست
دوماه از سربازیش میره و ی شب بخواب بود هفته پیش س شب پست نزدن براش
و خب خوب بود و امشب پست هست ولی دلم عجیب براش تنگ شده
سخته دوریش برام بااینکه تو شهر خودمونه ولی دلم میخواد کنارم باشه همه شب
از نظر روحی اذیت میشم و خب دلم میخواست هفته ای ی شب پست باشه
ی تایمی یکی از روستاهای شهرموم بوده ک پنج شبانه روز اونجا و پنج شبانه روز خونه بود
ی مزیتی ک اونجا داشت گوشی آزاد بود و چت میکردیم و دلتنگی تا حدودی رفع میشد
اما اینجا ن..الآنم خوابه و من بشدت دلم میخواست حرف بزنم باهاش..🙃☹️نیاز دارم بهش
دلم بغلشو ، صداشو میخواست ک هیچکدوم رو ندارم
- ۰۲/۰۵/۰۶
یادش به خیر
عشق منم می رفت سربازی خیلی دلم براش تنگ می شد
وقتایی که آماده باش می دادن و شب اضافه تر نگهشون می داشتن
یادمه نیم ساعت دیر می کرد دل تو دلم نبود
زنگ می زدم پادگانشون
ابوالفضلِ من وقتی بر می گشت هنوز پوتین هاش پاش بود که با من حرف می زد
قدر این روزا و دلتنگی هاتونو بدون
جزو قشنگ ترین لحظه هاست
خدا برای هر دوتون آسونش کنه