تمام شو...
قطراتم اشکم گوله گوله میاد پایین..
چه حال غم انگیزی دارم من..من لیلام۱۹سالم هست:)
گاهی وقت ها باید کنار گذاشت همه چیزها و فقط خودت
را نگه داری برای ثانیه ای...من خوشحال نیستم.ادای خوشحال هارو
درمیارم..من خوشبختم؟
نه..
دلم عین یک گنجشک تازه به دنیا آمده است،،همانقدر کوچک همانقدر
ترسیده،،باهمانقدر تپش قلب بالا..
این دنیا چیز خوبی نبوده برای من..بدو تولد از پا گذاشتن به این دنیا
هراس داشم و با کلی جیغ و چشمانی گریان مرا به زور به این دنیا
آوردند و من هنوزم،با کلی جیغ ساکت ووبی صدا و چشمانی گریان به
دور از هرچشم دیگری و موندن اجباری...
خیلی سخت است...
چی سخت است؟؟؟
آره درست حدس زدی..خسته از امید دادن های واهی
خسته از حرف های تکراری...
یگانه یه جمله کوتاه گفته بود که اونموقع فارغ از همه چیز بودم
مخندیدم اما تو سرم مونده،بود...گفته بود:خستم از حرف های تکراری
خستم از لبخندهای اجباری...چقدر قشنگ گفته بود..
من یا میمیرم یا همین روزها زنده ام میکنند و من به زندگی
برمیگردم..ای کاش هرچی زودتر تموم بشه این همه غم و خستگی...
زودتر تموم شو غمم..خستگیم زودتر برو که دیگه برام خیلی تکراری شدین
دلم میخواد یکم خوشحالی و سرحالی بجاتون بیان..برید و رهایمم کنید.😊
- ۹۸/۱۰/۱۸