به پایان رسید
و به پایان رسید این مدرسه:)
دیروز اخرین روز مدرسه ام بود و تموم شد
چقدرم زود تموم شد..مخصوصا این سه سال دبیرستان
حس خنثی بودن دارم..هم ناراحتم و هم احساس گنگ و مبهمی نسبت به آینده ام
ازاینجا به بعد آینده ام مشخص میشه..نمیدونم چیکارکنم واقعا...
دستپاچه ام و دارم کتاب های این دو سه سال رو جمع میکنم و تمام وسیله های بقول مامان اضافیو جمع میکنم
خیلی دلم میخواد که دانشگاه قبول بشم و برم دانشگاه..چون آدمی هستم درس خوندن رو دوست دارم
اما خب بعضی وقتها شرایط و اوضاع خونه نمیزاشت که من درس بخونم
مخصوصا امسال که کلا درس نخوندم و موندم چجوری ترم اول بدون هیچ تجدیدی قبول شدم و خدا کند
ترم دومم قبول بشم و معدلم بالا باشه..اخه رشته ی من معدلی هست و من کنکور سراسری هم شرکت کردم
که حداقل یک کدومو قبول شم و برم..اگه نشم که خیلی بد میشه...پوووف..
اما نمیدونم بر چه اساسی دلم روشنه که قبول میشم و دانشگاه میرم..بازم نمیدونم..
این یک حس هست و شاید درست نباشه و شایدم برعکس
البته اینو هم بگم که اگه من یک درصد دانشگاه نرم به سرکار میرم..دلم میخواد تو یک کاری برم که مربوط
به کامپیوتر و اینجور چیزا باشه..چون من علاقه شدیدی به این چیزا دارم..
اما اگرم نشد و کارشو پیدا نکردم تو رشته خودم کلاس جداگونه میرم و آموزش به صورت تخصصی میبینم..درکل
بیکار نمیمونم:))..هرجا هم برم نرگس رو هم همراه خودم میبرم..چون دوتایی باهم یه جا کارکنیم و پیش هم باشیم کجا
و من تنها باشم کجا:))...امیدوارم که سرنوشتم به سمت خوب پیش بره....
تو شهریور سرنوشت من معلوم میشه...امیدوارم همون چیزی باشه که میخوام...:))
- ۹۸/۰۳/۲۶