تو زندگی من خیلی ها اومدن و سرک کشیدند تا بفهمند من کی ام و چی ام!!ومن برای اینکه
دست خالی به خونه نفرستمشون یه حرف دلمو زدم
و خب شاید کمی از نظر دیگران اشتباه به نظر بیاد ولی از نظر من اینطور نیست،چراکه
من هنوز آدمم و آدم ها نیاز به همدلی و همدردی دارند...
اون آدم ها هنوزم در زندگی من وجود دارند حالا بعضی ها پررنگ و بعضی ها هم کمرنگ...
همیشه از خوشحالیام بیشتر از ناراحتیام به عزیزای خودم میگم اما تابحال نشده که از
رویاهام بگم.!!..شاید تابحال به فکرشون نرسیده که بپرسند رویاهام چیه و البته اگه هم
میپرسیدند هم نمیگفتم...حال که دارید این پستمو میخونید خیال برتون نداره که مدام ازم
بپرسید چیه رویات چیه رویات...داشتم میگفتم من از رویاهام نگفتم چراکه میخوام به تک
تکشون برسم..شاید ازنظر بعضی ها خرافات باشه اما از نظر من وقتی از رویاهات با کسی
حرف بزنی بهشون نمیرسی...
میخوام برای تو بگم دوست عزیزترازجانم:که هیچوقت رویاهاتو برای کسی به زبون نیار،
حرف دل رو به زبون بیار اما رویا هرگز!!!چراکه رویاهاتو ازتمیگیرندو یا ناامیدت میکنند..:(
میخوام بگم رویاهای من در عین دست نیافتنی بودن برای تو و شاید دیگران، برای من
دست یافتنی هست چراکه رویاهای من هست و شاید بهترباشه بدونی چیزی که مال
من است مطمئنا مال من خواهد شد و چیزی که من بخوام حتما بهش میرسم چونن
برای من هیییچ چیز غیرممکنی جز مرگ وجود ندارد...!
این روزها برای رسیدن به تک تکشان تلاش میکنم..حال که دارم مینویسم به یکی
از اون رویاهام رسیدم...سن پایین تری که داشتم خیال میکردم
نمیشه اما شد!!!و من الان خییلیی خوشحالم که به یکیشون حداقل
رسیدم و در پی تلاش برای رسیدن به بقیه شان هستم...
شاید نیاز باشه که بگم من رویا دارم نه آرزو...نه یکی دوتا بلکه هزاران
هزار رویا در فکرمن هست که باید به تک تکشون برسم...
از نظر مامانم من آدم بلند پروازی هستم و همیشه خیال میکند آدم بلندپرواز
به جایی نمیرسد و اگرم برسد زمین میخورد
اما از نظر من اینطور نیست،من یک انسانم تو این کره خاکی و نفس میکشم
و زندگی میکنم و وجود دارم و هستم و رویا باید داشت باشم برای ادامه حیات زندگی...
وقتی براش از رویاهام میگم میخنده و من هیچ نمیگویم چراکه فکر من،زندگیه من،
همه چیز من بااو فرق دارد حتی آیین واعتقاداتمون...چراکه من از یک نسل دیگریم
و او از یک نسل دیگر و عقایدش فقط در حول و محور خوشبختی تو دست دیگریست...
و من بازم با تمام شکست ها و رنج هایی که تو این سال ها کشیدم،زخم هایی که
خوردم بازم خودمو نباختم و سرزنده ام..میدونید چرا؟؟؟؟؟
چون رویا دارم...حتی اگر آرزوهم دارید هم همیشه زندگی کرد اما رویا
یه چیز دیگست حتی تصورشم دلچسب و لذت بخشه چه برسه
به زمانی که بهش برسی:)))