کمی آرام شویم

مینوسم و فریاد های دلم را بی صدا میگویم تا بلکه کمی ارام شوم

کمی آرام شویم

مینوسم و فریاد های دلم را بی صدا میگویم تا بلکه کمی ارام شوم

کمی آرام شویم

دردے که انسان را به سکوت وا میدارد بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وا میدارد...! و انسانها فقط به فریاد هم میرسند،نه به سکوت هم!

آخرین مطالب

۴ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

مگ میشه ناراحت نبود؟

شنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۹:۴۲ ب.ظ

به گفته علی ، دیگ قرار بود حرف از ناراحتی نزنم ولی مگ میشه؟

حس میکنم مکان خصوصیم ازبین رفته..

ولی خب گاهی وقتا نیازه بیان کنم.. ولی چیزی که هست اینه که من قلبم شکستس

دروغ چرا بگم به خودم..از بی توجهی شکسته هست و نیاز به تعریف داره آدمی گاهی

نیاز به توجه داره..اینکه یکی بگه قشنگی،اینکه یکی بگه خیلی خوبی و مهربونی،اینکه ازت تعریف کنند

اینکه لباسی میگیرم ، بگه تو تنت خیلی قشنگیه..اینکه خوشگلی و حس خوب بده..

نه اینکه ب حرف بقیه تقلید کنه و بیاد بگه چاق شدی ، ال شدی ، بل شدی

نمی‌دونم واقعا..

نمیشه ناراحت نبود دیگه

من اینجا حرف نزنم ، کجا حرفامو بگم ، کجا درد و دل کنم و غصه هامو بیان کنم

همیشه همه چی خوب و قشنگ و فانتزی که نیست..منم آدمم و دلم میخواد حرف بزنم

کسی رو هم ندارم که غصه هامو بیان کنم

ترجیح میدم چیزیو به کسی نگم..

خانوادم که هیچی و بیخیالشون دارم میشم کلا و حوصلشونو ندارم اصلا و ی علی مونده برام که اونم اینطوریه..

شانس منه یعنی😂 محبت میکنم اینطور ، محبت نمیکنم اونطور

فکرکنم بمیرم بهتره😁

ولی بیام در ادامه بگم که از یه جهت با همه استرس هایی که دارم خوشحالم 

دانشگاه ثبت نام کردم،زبانم از س شنبه شروع میشه و اینا خبر خیلی خوبیه و خوشحالم که دارم پیشرفت میکنم و میدونم همه این روزای سخت میگذرن

حس امروزم 79/07/23

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ

امروز صبح 8/30 پاشدم و دوش گرفتم و واسه خودم تخم مرغ ای پز کردم و یه پادکست 

گوش کردم و جالب بود برام..بعد از اون موهامو خشک کردم و به قیافه خودم رسیدم و شروع کردم اولین بار

یوگا انجام دادن😅انقدر بدنم خشکه که بعدانجامش درد دارم ولی حس خوبی بود..بعدش اومدم مدیتیشن 

انجام دادم و واقعا آروم شدم و حالم خوبه..این هم از هدیه ای که امروز به خودم دادم😍❤️

حس جالبی داشتم ولی خب مقداری بدن درد دارم و خوابمم میاد😂که طبیعیه بنظرم

آخه هیچ ورزشی نمیکنم و نیاز دارم ب پیاده‌روی تو طبیعت و دوییدن😊

مثل سالهای قبل درگیر هدیه تولد نیستم..درگیر این نیستم واقعا و همینطوری بدون اهمیت دادن کسی

به تولدم ، یه امروزم حس خوب دارم و خوشحال و خرسندم..برام کیک هم نگیرند دلگیر نمیشم..چه معنی ای داره دلگیری آخه لیلا 😅😂ولی شکر بابت همه چی

برای بدن سالم ، برای زندگی راحت ، برای حال خوب ، خدایا پول درست رو برام برسون و سال جدیدمو پر از برکت و شادی کن که خیلی مخلصتم😍❤️

تولد 1403

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۲:۱۱ ب.ظ

سلام سلام فردا تولدمه و خوشحالم🥹❤️امسال خیلی حس خوبی دارم

من خیلی از اهدافمو تیک زدم 

دندونمو درست کردم ، آموزش های زیادی دیدم و خوشحالم از شرایط..دانشگاه ثبت نام کردم

فعلا یکم شرایط مالی خوب نیست برای خرید متریال😅ولی قطعا میخرم😍

یکم پولامو جمع کنم و هنرجو و مشتری بگیرم🥰مطمنم که میتونم از پس همه چی بربیام

ارزو میکنم که تا سال بعد به داشتن کلی هنرجو و برسم و از نظر مقام و شخصیتی و لول کار چهار پله

بالاتر از امسالم باشم..آرزو میکنم زندگی خوبی داشته باشم💙و شرایط کار علی هم اوکی بشه..

ارزو میکنم سالم و تندرست باشم و هیچ مریضی ای نگیرم و بتونم از پس همه چیه خودم بربیام..

ارزو میکنم تا سال بعد خونه دار بشیم و ماشین بخریم و تک تک اهداف رو تیک بزنم که موفق ترین باشم

امسال شرایط تولد گرفتن رو ندارم..نه من و نه علی ولی ایرادی نداره..ایشالا سال بعد😊

راستی دیروز سالگرد ازدواجمون هم بود و دوسال از ازدواجمون گذشت🤗❤️شکر بابت همه چی

403/7/7 تاریخ رُند

شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۷:۲۷ ق.ظ

دوسال پیش این موقع ها قرار بود روز عقدمون باشه که عقب افتاد

عاشق این تاریخ بودم و حس میکنم عدد 7 برام خوش یمنه..این روزا پرتلاش ترم

بیشتر کار میکنم و تمرکز کردم رو اهدافم ولی گاهی وقتا مثل امروز خستم و حال کار ندارم..

از صبح هم علی باهام بدحرف زد و بهم ریخته ام و حس کار ندارم..🫠

هفته قبل هرروز مدل لیفت داشتم و این هفته کلا مدل اکستنشن و نمی‌دونم چرا از خدمات و مدل اکستنشن فراری ام😐😐😐چون دستم کنده ، کلافم می‌کنه و امروز دلم نمی‌خواهد خدمات انجام بدم و حس میکنم این هفته فقط کلیپ باید ضبط کنم و هفته آینده ک کل هفته آزاد ترم برم برا اینکار..تو این هفته هم فن سازی تمرین کنم که دستم سرعتش بالا بره..بهترین کار همینه واقعا..ازونور الان بشینم کل برنامه این هفته و هفته بعد رو بریزم که بدونم چه کاری باید انجام بدم.راستب علی هم یادم رفت از کاراش بگم.. صبح ها 6 پامیشه ، سرویس مدارس گرفته و آرتور بعدش پیش باش می‌ره..ماه بعد هم آزمون کارگزاری رو بده و دیگه کم کم جمع کنیم برا دفتر زدن و اینا...خلاصه اینه داستان و خدارو شکر این روزا ب خودم حس خوب دارم..اینکه برای پیشرفت قدمی برمی‌داریم و دلم میخواد تا صبح بنویسم اما چون صبحانه نخوردم مغزم ارور داده..برم چیزی بخورم تا روزم رو شروع کنم