1403/05/09 تاریخ
سه شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۳۱ ق.ظ
عنوان رو نمیدونستم چی بزارم..دلم واسه اینجا خیلی تنگ شده بود..
کلی حرف دارم ولی نمیدونم از چی شروع کنم..
دو سه روز دیگه سربازی علی تموم میشه و خوشحالم..😍
دایی عماد ی کارایی براش تو شرکت نفت و گاز داره ردیف میکنه..
نمیدونم چجوریع ولی میگن حقوق خوبی داره..فکرکنم دو سه ماهی از هم باید جدا باشیم
و بره سمت جنوب.. اول راضی نبود خودش و خب من خودم جدایی رو دوسندارم
ولی الان میگه تنهامیرم و سه ماهه بعد برمیگردم و منم اصرار نکردم..بخواد تنهایی بره
بره..اهمیتی ندارع برام..دلم تنگ میشه ولی عادت میکنم بالاخره😄
خلاصه همین..راجب دانشگاه هم شنبه برم برا ثبت نام
دندونامو درست کردم و یکی از کارام تیک خورد😎از این بابت هم خوشحالم 😍
از حسن به علی کم نشد و هنوزم عاشقشم و دوسش دارم..راستی امروز 9 مرداد 403 هست
هرچی به صلاحه اتفاق بیافتع..
- ۰۳/۰۵/۰۹